امروز ....نهار ....پارک جنگلی سرخه حصار .... من بابا مامان و خانواده .
زل زدن به خیابونا بدون هدفون توی گوش و یه اهنگ با ولوم یه خرده خسته کنندس . اونم برای ملیحی که عادت کرده توی ماشین هدفون تو گوشش باشه و غرق بشه توی افکار ریزو درشتش و اخرشم نفهمه این ساعتارو به چی فکر میکرده . تنها زمانی که از شیطنت میفتم همین وقتاس . همین وقتاس که اون دختر خسته ی درونم خودشو نشون میده . ولی امروز پابه پای خنده های پر شیطنته مامان توی ماشین خندیدم . و سرگرمیه مورد علاقموکه همون اهنگ گوش دادن توی ماشینه به خاطرخ راب شدنه هدست گوشیم از دست دادم . راه رفتیم خندیدیم گفتیم قش قش ریسه رفتیم اب پاشیدیم روی همدیگه و از خاطراتمون گفتیم و مثل همیشمون که با مامانو خواهرا میفتیم یه جا سرو صدا و خنده راه میندازیم بابا رو کلی خندوندیم .ولی تو همه ی این مدت یه صدا توی گوشم زنگ میخورد که اگه تنها هستم و همدمی ندارم هنوز اما خونواده ای دارم که همه ی دنیا حسرت داشتنشون رو میکشن .
مامان جونی ...بابایی...آجیا و داداشا عاشقتونم
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian